عشق مافیایی

پارت [۲]
×ات داشت حرف میزد که یهو با صدای یه نفر حرف ات قطع شد×
؟:سلام دوباره خانمای خوشگل،فکر کردید به همین راحتی میتونید از دست من در برید؟(پوزخند)
ات:بروگمشو مرتیکه😡😥
؟:نه دیگه،نمیتونی همیشه منو مرتیکه صدام کنی،اسم من جونگ سوکه
یونا:برو عوضی😰
؟:اووو حالا که میبینم دوتاتون جذابین نظرتون چیه هوو ی هم بشین؟
×میاد جلو و جلوتر و ات و یونا رو میچسبونه به دیوار×
ات:ولمون کن(با گریه و جیغ)😥😨
........جونگ کوک.........
جونگ کوک:خب ساعت چند قرار معامله دارم؟
خدمتکار:(همونطور که داره کت جونگ کوک رو مرتب میکنه)یه ربع دیگه قربان
جونگ کوک:پس ماشین رو روشن کن که بریم.درضمن نمیخواد کتم رو تنم کنی خودم بلدم اینکارو بکنم(خشن و سرد)😤
خدمتکار:اما...اما...ببه....ممن....ددستور...دداده.....ششده
جونگ کوک:ساکت(باداد)اینجا فقط منم که دستور میدم نه کس دیگه ای
خدمتکار:چچچشم ققربان رراستی ممامانتون گفتن که خدمتکارامون فرار کردن چند تا خدمتکار جورر کنینن
جونگ کوک:ببینم چی میشه
×جونگ کوک سوار ماشین میشه و به محل ملاقات میره×
جونگ کوک:اینجاس؟تواین کوچه تنگ و تاریک؟خوبه هیچ کس شک نمیکنه😎
خدمتکار:نه اتفاقا اینجانیست توی اون رستورانه🙃
جونگ کوک:اونجاخیلی شلوغه😒اشکال نداره بریم
×خدمتکار میخواد حرکت کنه که...×
جونگ کوک:وایسا.....یه چیزی اونجا میبینم....نکنه مارو قال گذاشته تا به دست پلیس بدمون؟نکنه داره بایکی دیگه معامله میکنه؟اخه ازش بعیده تو جای شلوغ قرار بزاره🤔🤔🤔
خدمتکار:یعنی الان چیکار کنیم؟
جونگ کوک:هیچی نگو و دنبالم راه بیفت🤫
جونگ کوک تفنگ به دست میره جلوو تا اخر کوچه یواش یواش قدم میزاره تا اینکه یهو........
شرط:۱۰ لایک،۵ کامنت🥳🥳🥳🥳🥳🥳
*آهای کسی که اینو خوندی،من کلی براش زحمت کشیدم،گشادیت نیاد لایک کن کامنت بزار هم خستگی از تنم در بره و هم ادامه شو بزارم🤓*
دیدگاه ها (۱۳)

عشق مافیایی

عشق مافیایی

فیک عشق مافیایی

اسم فیک:عشق مافیایی معرفی👇🏻 (اسلاید اول)ات:دختری شیطون و کل...

اسم رمان : jk ✨ ویو ی اتات: چییییی!!!!!! لارا : چ. چ. چی چی...

رمان عشق و نفرت پارت ۱۰تهیونگ :ولی چی جیا:خب من لباسم تهیونگ...

رمان{ برادر ناتنی } پارت ۲۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط